اقا امروزیکی ازوالدین اومده بودازدرس پسرش سوال کنه بعدگفتم ایشون مشق ننوشته یدفعه گفت من گفتم ننویسه گفتم چرا گفت چون زیادگفتین.گفتم من معلمم یا شما پس توکارمن دخالت نکنیدبزاریدمن درسموبدم گفت اره من با پسرم ازپارسال جدول ضرب کارکردم بازشما گفتین بنویس گفتم اولا من با شما کاری ندارم من درسمو میدم تکلیفم میگم شبی دوصفحه جدول ضرب خواستم میشه چهارشنبه/پنجشنبه/جمعه 6صفحه.گفت اره امتحانم داشتن گفتم بله اون درسها هم قبلا امتحان وپرسش شده حالا یه ازمون دیگه کلی گفتم بعدگفت زیادمشق گفتین  .گفتم من کارموبلدم شما چه شغلی دارین گفت نظامیم(تمام بدنشم بوی دودومنقل ومیدادمیخواستم بگم برو اولا ترک کن بعدبیا شاخ وشونه بکش)گفتم شما کارتوبلدی اگه من ازتون ایرادبگیرم چی میگید،نمیگیددخالت نکنین ؟اما بازم قبول نمیکردوصداشو میبردبالا که من میرم اداره اصلا گفتن مشق نگو شما چرا مشق میگی؟یعنی رفتارش واقعا نگاه کردن داشت چون هیچی نمیدونست فقط صداشو بلندمیکرد گوشم نمیدادحرف میزدی.خلاصه گفتم بفرما برو منم پسرت هرچی سوال جواب بده وتوپوشه کارش باشه همونوتوارزشیابیش میزارم ونه بیشتر.بعدم گفت نه توبیخودمیکنی بایدباهاش کارکنی و.(باباهه چی زده بودخدا میدونه ).خوب من خندم گرفته بودچون توجه نمیکردچی میگیم  یا منظورچیه فقط بدترازخانوما جیغ میزد.بعدناظم اومدبردش پایین واقعا این پدرمشکل داشت ها.

حالا بگم  پسرش درحدیه فسقل بچه هست یعنی کلا قدش نیم متره کوچکترین بچه درکلاس.منم بهش بیشترتوجه میکنم .حتی روزای قبل کاملا گذاشتم پاتخته بره وبنویسه چون دوست داشت.کارت جایزه هم داده بودم جایزه هم ازدفترگرفته بود.حتی معرفیش کرده بودم سرصف مطلب بخونه تا اینطوری اعتمادبنفسش بیشتربشه .یعنی هرچی من زحمت کشیده بودم باباش ازبین برد.اینهمه زحمات معلمو ازبین بردی بدون تشکرمیشدیجوردیگه بگی وحتی یه نظر یا پیشنهادباشه تاسروصدا ودعوا.بعدامروزم اقا پسرش هیچی مشق ننوشته بودمیگفت یلدم رفته بنویسم یا نوشتم بگردم توکیفم پیدا کنم. گفتم باشه پیدا کن برگشو حتی اگه کنده شده هم برام بیارونفرستادم دفتراما با اینهمه توجه من اخرش چی شد.باهاش صحبت کردم (البته خودبچه چشاش اشک حلقه زده بودباباش داشت دادمیزد)گفتم مقصرخودتی ببین گفتم هرشب دوصفحه حتی مامانتون تاریخ بزنه تا زیادترننویسین درسم بتونیدبخونید ،توکی نوشتی گفت دیشب گفتم پس همه تقصیرخودته صبحیم بودی واین ماجرا.بعددیدم داره با حالت بغض حرف میزنه گفتم عیب نداره بابات ناراحت بوده با من دعوا کرده توبرو عین یه مردباهاش حرف بزن توکه ازمن ناراحت نیستی گفت نه.گفتم پس برو بابات بگو همه کارایی که من معلم برات انجام دادم ببینم میتونی فردا بیاریش مدرسه بگه اشتباه کرده یا نه.گفت خانوم اگه نیومدچی گفتم توباهاش حرف بزن ببین چی میشه.بعدم صورتشو بوسیدم چون ازهمه جا بیخبرترسیده بود(پدرومادرای بی منطق بی عقل)رفت نشست.البته اخروقتم جایزش رو میزش بودگرفتم گفتم بابات اومدبهت برمیگردونم حتما میگیدچرا؟خوب اینطوری شایدپدربفهمه چی ب چیه وهمه چی رو حساب کتابه وهدفی داره بفهمه به پسرش بیشترازتلاششم توجه شده این مواردزیاده البته حساس نشین .

گفتم ,پسرش ,بابات ,البته ,توجه ,کرده منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

...my life شاهین اردبیل نگاه آینده آشپزباشی بیمه شخص ثالث و بدنه بالاگ نی نی